نویسنده : حسین مجدفر
ایده پردازی – برنامه ریزی- سرمایه گذاری – بازاریابی
از ايده تا ثروت
توضيحات و فهرست مطالب
فاز یکم: ایدهپردازی برای اشتغال / ص ۹
فاز دوم: برنامهریزی برای کسب و کار / ص ۴۳
فاز سوم: سرمایهگذاری برای تولید / ص ۷۳
فاز چهارم: بازاریابی برای فروش / ص۸۷
۱.یک جوان جویای نام، خوب است که پیش از فراغت از تحصیل و آغاز هر شغلی به اندازه کافی درباره آینده شغلی خود بیندیشد و همه چیز را به قضا و قدر وانگذارد. فرصتهایی مانند کارآموزی یا کارورزی، بهترین زمان برای شناسایی محیطهای مختلف کاری با کمترین هزینه خطا، پیش از فارغالتحصیلی است. یک نکته عمومی که برای هر جوانی میتوان توصیه نمود آن است که حتی صاحبِ نابترین ایدههای تجاری هم بهتر است نخست چند سالی را در همان زمینهای که قرار است برای خودش کسبوکاری به راه بیندازد شاگردی کند و از نزدیک و به مرورِ زمان، به مشکلاتِ پنهان آن رسته کاری واقف شود.
البته انتظار هم نمیرود که او در همان آغاز کار، از نقش خود در آینده شغلیاش به طور کامل مطلع باشد، آداب شراکت را به نیکی بداند و جزئیات فضای کسب و کار را بشناسد. یک ضربالمثل بلغاری میگوید:
«معجزه رخ میداد اگر جوانان میدانستند و پیران میتوانستند!»
۲.در گام دوم برای راهاندازی هر کسبوکاری نخست لازم است تا برای خودمان برنامهای داشته باشیم. بدانیم چه منابعی در اختیار داریم؟ چقدر فرصت داریم تا به اندازه مشخص و از پیش، تعریفشدهای از پیشرفت برسیم؟ و بتوانیم تصور درستی از مسیر حرکتمان را در آینده ترسیم کنیم.
مجموعه این جزئیات، میتواند چارچوب فعالیت ما را در قالب کسبو کاری که قرار است به راه بیندازیم، مشخص نماید. البته از آنجا که ما ایرانیها چندان عادت به نگارش نداریم و از دیدی کلیتر، اصلاً عادت به برنامهریزی نداریم، احتمالاً نگارش یک طرح کسبوکار، برای ما مشکلترین بخش در راه ایجاد یک شرکت خواهد بود!
ولی متأسفانه اهمیت چنین کاری ممکن است تا قبل از این که سرمان به سنگ نخورد، برایمان آشکار نشود. فصل دوم این کتاب میکوشد خواننده علاقهمند را با طی کمترین مسیر، به چنین هدفی برساند. به این ترتیب او قادر خواهد بود تا در مرحلهای از مسیر، عملکرد خود را بسنجد و در صورت نیاز آن را تصحیح کند.
۳.احتمالاً بارها این جمله را در رسانهها از زبان مخترعان و صاحبان طرح و ایده که با آنها مصاحبه میشده است شنیده باشید که:
«دولت باید از طرح ما حمایت کند!»
چه کسی تعیین کرده است که دولت باید از جیب ملت، مخارج تحقیقاتی هر مبتکری را تأمین کند؟ از روز اول چه کسی و با چه منطقی این توقع را در اذهان مردم قرار داده است که برای آزمودن هر طرح جدیدی و تجاریسازی آن، منابع ملی یک کشور باید صرف گردد؟ هرقدر هم که یک طرح نوآورانه و متحورانه باشد دلیل نمیشود که بخشی از بودجه عمومی کشور به آزمون و خطا بر روی آن اختصاص یابد. موارد اندک و البته بنیادینی مانند دفاع از کشور یا تقویت غرور ملی وجود دارد که صرف منابع ملی برایشان توجیه دارد ولی در فضای کسب و کار خصوصی سازوکارهای دیگری وجود دارند تا از طرحهای مبتکران «حمایت» نکنند بلکه در آنها «مشارکت» نمایند.
به نظر میرسد مفهوم «سرمایهگذاری خطرپذیر» در کشور ما حتی برای پژوهشگران و نوآوران نیز مطلبی جدید و ناشناخته باشد که فصل سوم این کتاب میکوشد مفاهیم پایه آن را بسیار مختصر و مفید برای مخاطب فرهیخته ولی کماطلاع، توضیح دهد.
۴.پس از طی کردن ۳ گام پیشین، نوبت آن میرسد تا کسی که برای راهاندازی کسبوکارش به اندازه کافی ایدهپردازی کرده و چند سالی هم در عمل با شاگردی کردن نزد استادانِ آن فن، افکار نخستینش را به بوته آزمایش نهاده و فوتهای کوزهگری را آموخته است و از طرف دیگر، برنامه مدونی هم بهعنوان نقشه راهش ترسیم کرده، پس از اصلاح طرز فکرش و حذف توقع «حمایت» بیچون و چرای دولتی از ایدهاش به مشارکت دادن یک صندوق «سرمایهگذار» در سود آینده فعالیتش و زمینهچینی برای تولید یک محصول یا ارائه یک خدمت بپردازد. سپس نوبت آن میرسد تا برای حاصل کارش بازاریابی نماید و بتواند با فروش آن به خلق ثروت و ارزشآفرینی دست یابد.
تا آنجا که به سوابق مخترعان ایرانی مربوط میشود، تبدیل دانش به فن، چندان مشکل غیر قابل حلی برای ایشان نبوده است و جوانان ما در تبدیل اندیشه خود به دستگاهی که کار کند توانمند بودهاند ولی بزرگترین مشکل نوآوران و صاحبان ایده آن است که طرح اولیه خود را بهگونهای «تجاریسازی» کنند که قیمت تمامشده آن «صرفه اقتصادی» داشته باشد تا بتوان آن را به بازار مصرف عرضه کرد و در برابر رقبا تاب آورد.
دومین مشکل عمده یک جوان تازهوارد به فضای کسبوکارِ خصوصی، آن است که او فقط متخصص همان دانشی است که بهکمک آن، محصولش را تولید کرده یا خدماتش را سازماندهی کرده ولی کمترین اطلاعی از مفاهیم بازاریابی و روش ارائه محصول به بازار ندارد!
همانطور که در فصل نخست نشان داده شده است، کماطلاعی از «علوم اجتماعی» و کمتجربگی در «روابط انسانی» نخستین حقیقتی است که یک جوان باید بدان التفات یابد و برای تبحر یافتن در آنها «باور» کند که نیازمند تمرین و تفکر است. عادت نداشتن به «نگارش» و نداشتن «برنامهریزی»، دومین ایرادی است که باید برای رفع آن بکوشید. سومین مانع، اصلاح جهت فکری از حالت «متوقع» بودن برای حمایت، به حالت «منطقی» بودن برای تقسیم سود با یک شرکت سرمایهگذار است. این سازوکاری است که در همه کشورهای پیشرفته صنعتی وجود دارد و غولهای تجاری بزرگی مانند گوگل از این بستر، سر برآوردهاند. گام چهارم به ما میآموزد که فروختن، یک هنر است که همه افراد به صورت ذاتی از آن برخوردار نیستند و لازم است تا فنون این علم، آموخته شود.
نویسنده | حسین مجدفر |
---|
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.